فرهنگی و آموزشی

آموزش و پرورش- علمی- فرهنگی-دانلود-طرح درس- سرگرمی آموزشی- مقالات ویژه - نمونه سوال

فرهنگی و آموزشی

آموزش و پرورش- علمی- فرهنگی-دانلود-طرح درس- سرگرمی آموزشی- مقالات ویژه - نمونه سوال

فرهنگی و آموزشی
این وبلاگ با هدف ارتباط بیشتر و مستمر با همکاران عزیز و زحمتکش(معلمان و دانشجو معلمان) و دانش آموزان راه اندازی شده است در این وبــــــلاگ قــصد داریم با کمــــک و مساعدت شما عزیزان و استفاده از نظرات ارزشمند شما گامی در جهت افزایش سطح علمی یکدیگر بنماییم.
مسلما هر مطلب ارزشمندی که از جـــانـــب شـــما عـــزیزان در مـــوارد تدریس،یادگیری و یا ارزشیابی برای ما ارسال شود به نام خود شما در وبلاگ گنجانده می شود.
ایمیل: bahmankazemi@hotmail.com

پیروز و سربلند باشید.
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

وب سایت نامزدهای ریاست جمهوری دوره یازدهم بشرح زیر است.برای ورود به سایت هریک از نامزدهای انتخاباتی روی نام یا عکس آنها کلیک کنید.

  سعید جلیلی محمد باقر قالیباف حسن روحانی  

          سعید جلیلی               محمد باقر قالیباف             حسن روحانی       

علی اکبر ولایتی  محسن رضایی سید محمد غرضی 

     علی اکبر ولایتی                  محسن رضایی          سید محمد غرضی         

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۲
بهمن کاظمی

دکتر محمد مصدق

می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی
نماینده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست ..


جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد .

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست .

کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت :

شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟

نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان کدام است ..

اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟

او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی
ماست نه سرزمین آنان ...

سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.

با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۵۱
بهمن کاظمی

نامه ی گنجشک به انسانی که دوست داشت پرنده باشد

خواستم بگویم زیاد فرقی نمی کند .من همان گنجشکم همان گنجشکی که می خواست آزاد باشد همان گنجشکی که هر وقت دلش می گرفت داد می زد. پرواز می کرد و به ظاهر آزاد بود (اما نبود ) .همان گنجشکی که روزی پرواز کردن را از مادرش آموخت ، آن هم نه برای اینکه که واقعا از آن لذت ببرد بلکه به خاطر اینکه که خود را از دست حوادثی که ممکن است در زندگی برایش پیش آید، برهاند مادرش زمانیکه پرواز را به او یاد می داد ، آینده ی سراسر رنج و مشقت فرزند را می دید اما به روی خودش نمی آورد.

کاش پرواز تنها برای پرواز کردن بود و نه برای رهانیدن خود از دست حوادث روزگار من هم آن گنجشکی هستم که فکر می کنی شادم اما اینگونه نیست من هم درد و رنج مردم را می بینم اما نمی توانم چیزی بگویم ما هم مسخره می شویم آن هم زمانیکه با کلاغان هستیم آنها به جثه ریز ما می خندند به پرواز ما ایراد می گیرند وهر وقت اراده کنند ما را می درند ما همیشه برای رفتن آماده ایم اما تا آخرین لحظه رفتنما ن خبر از رفتن خود نداریم ما هم می ترسیم از این که بگوییم چه در دل داریم چه که روزگار همین است کلاغ به جثه ی ریز ما می خندد ما به پر سیاه او – این رسم روزگار است چه باید بکنیم یک روز باید پرواز را یاد گرفت ویک روز باید آن را به دیگری آموخت . نه من می توانم پرواز نکنم و نه تو می توانی راه نروی این طبیعت ماست من پرنده ام وتو انسان تا به حال فکر کرده ای که من در زمستان چه می کنم؟ چه می خورم؟ یا چه می پوشم؟ یا به این فکر کرده ای که چرا لانه ام را در بلندی می سازم ؟

آری من هم از سرما می ترسم از بی غذایی فرزندانم می هراسم از اینکه هر لحظه خطری مرا تهدید می کند می ترسم ومن هم دوست داشتم جایم با تو عوض می شد روی زمین راه می رفتم در کنار جوی آبی می نشستم و از محیط اطرافم لذت می بردم . همیشه قبل از پرنده ها آب می خوردم و همیشه تا می آمدم پرنده ها پرواز می کردتد . من هم دوست داشتم هر وقت دلم می خواست به پرنده ها سنگ می زدم بچه هایشان را اذیت می کردم یا آن ها را در قفس می کردم اما آیا چیزی عوض می شد ؟نه- هیچ- من انسان می شدم وتو پرنده و باز همان ترسها و دلهره ها . شاید جالب باشد که بدانی که عوض شدن جای ما با مرگ تحقق می پذیرد . ما برای مردن از آسمان به زمین سقوط میکنیم وشما انسان ها هم برای مردن از زمین به آسمان پرواز می کنید وآن وقت است که هر دو ی ما به آرزوی خود می رسیم من در زمین خانه دارم و تو در آسمان پرواز می کنی و منزل می کنی برای رفتن باید رفت ایستادن باعث خستگی بیشتر ما می شود و رفتن وتلاش و امیدوار بودن ما را به مقصود می رساند. نه از کسی برنج ونه دلگیر باش ومطمئن باش جز شرمندگی چیزی عاید حسودان نخواهد شد....و این را بدان که خدا با هردوی ماست...

منبع:http://samansion.blogfa.com

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۳
بهمن کاظمی