فرهنگی و آموزشی

آموزش و پرورش- علمی- فرهنگی-دانلود-طرح درس- سرگرمی آموزشی- مقالات ویژه - نمونه سوال

فرهنگی و آموزشی

آموزش و پرورش- علمی- فرهنگی-دانلود-طرح درس- سرگرمی آموزشی- مقالات ویژه - نمونه سوال

فرهنگی و آموزشی
این وبلاگ با هدف ارتباط بیشتر و مستمر با همکاران عزیز و زحمتکش(معلمان و دانشجو معلمان) و دانش آموزان راه اندازی شده است در این وبــــــلاگ قــصد داریم با کمــــک و مساعدت شما عزیزان و استفاده از نظرات ارزشمند شما گامی در جهت افزایش سطح علمی یکدیگر بنماییم.
مسلما هر مطلب ارزشمندی که از جـــانـــب شـــما عـــزیزان در مـــوارد تدریس،یادگیری و یا ارزشیابی برای ما ارسال شود به نام خود شما در وبلاگ گنجانده می شود.
ایمیل: bahmankazemi@hotmail.com

پیروز و سربلند باشید.
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات
۰۵ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۳۲

ای کاش می دانستیم ...

مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
 
مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست.
 
سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.
 
سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
 
پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت .
پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است.

 پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...
به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است
 
.
.
.
ای کاش فکر می کردیم
.
.
 
قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند.
و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.
دکتر علی شریعتی

نظرات  (۲)

سلام داداش از اینکه یه سری به وبلاگم زدی خوشحالم
وبلاگ تو هم خوب اس در حد لالیگاااااااااااااااا
لینکش کردم
امیدوارم مثل خودم توپه توپ باشی. فعلا بای
سلام!
مطالب و بلاگت زیبا و جالب بود.اگر می خوای سایت من رو ببینی و با هم تبادل لینک داشته باشیم به این آدرس بیا.با تشکر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی